۱. تاریخچه دودمانهای سلطنت
- تعلق سرزمینی: ایران
- نوع مشروعیت: مشروعیت سلطنتی-ملی بر اساس اسلام شیعه، اما با رویکرد سکولار
- برکناری: انقلاب ایران (۱۹۷۹)
- نحوه دقیق برکناری: انقلاب اسلامی با رهبری روحالله خمینی، خروج شاه با هدف درمان پزشکی و عدم بازگشت
- سرنوشت پادشاه: محمدرضا شاه پهلوی در تبعید درگذشت (۱۹۸۰، مصر)
- ترک تاج و تخت: شاه و خانوادهاش ایران را ترک کردند
- امکان بازگشت: با توجه به اینکه سرنگونی پهلوی به دست نیروهای اسلامی و با حمایت گسترده مردم رخ داد، بازگشت دودمان غیرممکن و فاقد مشروعیت الهی است.
۲.۱. افغانستان – سلسله بارکزی
- تعلق سرزمینی: افغانستان
- نوع مشروعیت: مشروعیت سلطنتی بر اساس اسلام سنی-حنفی
- برکناری: اعلام جمهوری توسط محمد داوود خان)1973)
- نحوه دقیق برکناری: کودتای بدون خونریزی توسط محمد داوود خان، سقوط سلطنت
- سرنوشت پادشاه: محمد ظاهر شاه در تبعید درگذشت، اما به عنوان «پدر ملت» تا سال ۲۰۰۷ احترام داشت
- ترک تاج و تخت: در تبعید بود اما در ۲۰۰۲ بازگشت
- امکان بازگشت: سلطنت به دلیل ثبات جمهوری اسلامی افغانستان و بعدتر حاکمیت طالبان، مشروعیت بازگشت ندارد.
۳.۱. یونان – خاندان گلوکسبورگ
- تعلق سرزمینی: یونان
- نوع مشروعیت: سلطنت مشروطه بر اساس مسیحیت ارتدکس یونانی
- برکناری: لغو سلطنت توسط حکومت نظامی (1973)
- نحوه دقیق برکناری: حکومت نظامی سلطنت را لغو کرد، همهپرسی در ۱۹۷۴ تأیید نهایی بود
- سرنوشت پادشاه: کنستانتین دوم در تبعید درگذشت (۲۰۲۳)
- ترک تاج و تخت: اما در ۲۰۱۳ به یونان بازگشت
- امکان بازگشت: به دلیل تأیید مردمی سرنگونی سلطنت در همهپرسی، مشروعیت بازگشت وجود ندارد.
۴.۱.بلغارستان – خاندان ساکس – کوبورگ و گوتا
- تعلق سرزمینی: بلغارستان
- نوع مشروعیت: سلطنت مشروطه بر اساس مسیحیت ارتدکس
- برکناری: لغو سلطنت با همهپرسی)1946)
- نحوه دقیق برکناری: اشغال شوروی و برگزاری همهپرسی تحت نفوذ کمونیستها
- سرنوشت پادشاه: سیمئون دوم در تبعید بود، اما بعداً نخستوزیر شد
- ترک تاج و تخت: اما در ۱۹۹۶ بازگشت
- امکان بازگشت: با توجه به مشارکت وی در حکومت جمهوری، سلطنت مشروعیت الهی خود را از دست داده است.
۵.۱. آلبانی – خاندان زوگو
- تعلق سرزمینی: آلبانی
- نوع مشروعیت: سلطنت سکولار-ملی با پیشینه اسلامی سنی
- برکناری: اشغال ایتالیا)1939)
- نحوه دقیق برکناری: اشغال ایتالیا و برکناری زوگ اول
- سرنوشت پادشاه: زوگ اول در تبعید درگذشت
- ترک تاج و تخت: به تبعید رفت
- امکان بازگشت: تلاش برای احیای سلطنت در ۱۹۹۷ با شکست مواجه شد، در نتیجه مشروعیت بازگشت از بین رفته است.
۶.۱. ویتنام – سلسله نگوین
- تعلق سرزمینی: ویتنام
- نوع مشروعیت: سلطنت کنفوسیوسی-بودایی
- برکناری: عبدالعظیم امپراتور بائو دای)1945)
- نحوه دقیق برکناری: استعفا پس از اشغال ژاپن و نفوذ کمونیستها
- سرنوشت پادشاه: در تبعید درگذشت
- ترک تاج و تخت: به فرانسه رفت
- امکان بازگشت: سلطنت ویتنام به دلیل تغییر ایدئولوژی کشور و ثبات کمونیسم غیرممکن است.
- تعلق سرزمینی: مصر
- نوع مشروعیت: سلطنت اسلامی بر اساس مذهب سنی
- برکناری: انقلاب مصر)1952)
- نحوه دقیق برکناری: کودتای افسران آزاد به رهبری ناصر
- سرنوشت پادشاه: ملک فاروق در تبعید درگذشت
- ترک تاج و تخت: از کشور خارج شد
- امکان بازگشت: مشروعیت سلطنت با انقلاب ناصر از بین رفت.
- تعلق سرزمینی: لیبی
- نوع مشروعیت: سلطنت اسلامی بر اساس تصوف سنوسی
- برکناری: سرنگونی توسط معمر قذافی)1969)
- نحوه دقیق برکناری: کودتای نظامی قذافی
- سرنوشت پادشاه: ملک ادریس در تبعید درگذشت
- ترک تاج و تخت: به مصر تبعید شد
- امکان بازگشت: با توجه به سقوط قذافی، امکان بازگشت بررسی شد اما نتیجهای نداشت.
کشورهایی که سلطنت را احیا کردند
۹.۱. اسپانیا – خاندان بوربون (۱۹۷۵)د
۱۰.۱. کامبوج – خاندان نورودوم (۱۹۹۳)د
تلاشهای ناموفق برای احیای سلطنت
- آلبانی ۱۹۹۷: شکست تلاش شاهزاده لکا در همهپرسی.
- بلغارستان ۲۰۰۱: نخستوزیری سیمئون دوم بدون بازگشت سلطنت.
- عراق ۲۰۰۳: پیشنهاد احیای سلطنت هاشمی پس از سقوط صدام شکست خورد.
با توجه به این تحلیل، دودمانهای سرنگونشده، به دلیل از بین رفتن مشروعیت الهی، دیگر قادر به بازگشت نیستند، مگر در شرایطی که ثبات جایگزین مختل شود و اراده الهی بازگشت آنان را تأیید کند.
۲. تحلیل بازگشت سلطنت و مشروعیت دودمانهای سلطنتی
- طبق اصل مشروعیت الهی در سلطنت، اگر یک دودمان سلطنتی به شکلی کاملاً نهایی و با تأیید خواست خداوند سرنگون شده باشد، دیگر امکان بازگشت ندارد. اما اگر حکومت جایگزین به ثبات لازم نرسد و مشروعیت کافی کسب نکند، به این معناست که آن دودمان سلطنتی اساساً بهطور کامل از بین نرفته و مشروعیت آن همچنان باقی مانده است، هرچند ممکن است موقتاً از قدرت دور باشد.در این چارچوب، بازگشت سلطنت در اسپانیا و کامبوج، نه به عنوان احیای یک نهاد کاملاً منقرضشده، بلکه به عنوان بازگشت یک دودمان مشروع در برابر یک حکومت جایگزین نامشروع یا بیثبات قابل تحلیل است. این روند در تاریخ چندین بار تکرار شده است که نمونههای قابل توجهی از فرانسه و انگلستان نیز وجود دارد.
۱.۲. اسپانیا – خاندان بوربون
مشروعیت اولیه: سلطنت کاتولیک مبتنی بر آموزههای الهی و تاریخی دودمان بوربون.
برکناری: اعلام جمهوری دوم اسپانیا)1931)
حکومت جایگزین:
-
-
- جمهوری دوم اسپانیا (۱۹۳۱-۱۹۳۹) که به جنگ داخلی منجر شد.
- دیکتاتوری فرانکو (۱۹۳۹-۱۹۷۵) که مشروعیت سلطنت را تعلیق کرد ولی آن را بهطور کامل از بین نبرد.
ارزیابی مشروعیت:
-
-
- از آنجا که جمهوری دوم اسپانیا با جنگ داخلی سقوط کرد و نتوانست ثبات برقرار کند، حذف سلطنت کامل محسوب نمیشد.
- فرانکو، با وجود دیکتاتوری، سلطنت را به عنوان یک نهاد قانونی به رسمیت شناخت و در نهایت خوان کارلوس اول را به قدرت بازگرداند.
نتیجه: سرنگونی خاندان بوربون در ۱۹۳۱ نهایی نبود، بلکه یک وقفه در حاکمیت سلطنتی محسوب میشد.
۲.۲. کامبوج – خاندان نورودوم
مشروعیت اولیه: سلطنت مبتنی بر آموزههای بودایی و نقش مذهبی پادشاه.
برکناری: کودتای لون نول)۱۹۷۰)
حکومت جایگزین:
- جمهوری کامبوج (۱۹۷۰-۱۹۷۵) که ناکام ماند.
- خمرهای سرخ (۱۹۷۵-۱۹۷۹) که کشور را به ورطه نابودی کشاندند.
- جمهوری خلق کامپوچیا (۱۹۷۹-۱۹۹۳) تحت حمایت ویتنام که فاقد پذیرش مردمی بود.
ارزیابی مشروعیت:
-
-
- از آنجا که هیچ یک از حکومتهای جایگزین نتوانستند مشروعیت مردمی یا ثبات کافی ایجاد کنند، مشروعیت سلطنت از بین نرفته بود.
- نورودوم سیهانوک همچنان به عنوان نماد وحدت ملی باقی ماند و نقش میانجی بینالمللی داشت.
نتیجه: سلطنت کامبوج نه به عنوان یک نهاد منسوخ، بلکه به عنوان نهادی که موقتاً از قدرت کنار رفته بود، دوباره احیا شد.
۳.۲. نمونههای تاریخی دیگر: فرانسه و انگلستان
۱. بازگشت سلطنت در فرانسه
مشروعیت اولیه: سلطنت بوربون بر اساس آموزههای کاتولیک و حق الهی پادشاه.
برکناری:
- ۱۷۹۲ انقلاب فرانسه: لویی شانزدهم اعدام شد و جمهوری اول اعلام شد.
- ۱۸۱۴ بازگشت بوربونها: پس از سقوط ناپلئون، سلطنت احیا شد.
- ۱۸۳۰ سقوط بوربونها مجدداً: انقلاب ژوئیه خاندان بوربون را سرنگون کرد، اما یک شاخه دیگر سلطنت (لوئی فیلیپ اورلئان) قدرت را به دست گرفت.
- ۱۸۴۸ جمهوری دوم: انقلاب دوم فرانسه پادشاهی مشروطه را منحل کرد و جمهوری اعلام شد.
- ۱۸۵۲ امپراتوری دوم ناپلئون سوم: بازگشت حکومت سلطنتی، اما تحت امپراتوری ناپلئونی.
ارزیابی مشروعیت:
- با اینکه سلطنت فرانسه در چندین مقطع سقوط کرد، اما هر بار با بیثباتی جمهوری، سلطنت در قالبهای مختلف (بوربون، اورلئان، ناپلئونی) بازگشت.
نتیجه: سرنگونی بوربونها در ۱۷۹۲ نهایی نبود، بلکه تنها یک وقفه در سلطنت محسوب میشد.
. ۲. بازگشت سلطنت در انگلستان
مشروعیت اولیه: سلطنت انگلیس مبتنی بر مسیحیت پروتستان و نظام مشروطه سلطنتی.
برکناری:
- ۱۶۴۹ انقلاب کرامول: چارلز اول اعدام شد و جمهوری (مشروطه کرامولی) اعلام شد.
- ۱۶۶۰ بازگشت سلطنت: پس از مرگ کرامول و فروپاشی جمهوری، سلطنت مجدداً برقرار شد و چارلز دوم به تاج و تخت بازگشت.
ارزیابی مشروعیت:
- جمهوری کرامول نتوانست ثبات لازم را ایجاد کند و به تدریج ناکارآمدی آن آشکار شد.
- مردم انگلستان به این نتیجه رسیدند که بازگشت سلطنت تنها راه ثبات کشور است.
نتیجه: سرنگونی سلطنت در ۱۶۴۹ نهایی نبود، بلکه یک دوره انتقال قدرت موقت محسوب میشد.
بررسی نمونههای اسپانیا، کامبوج، فرانسه و انگلستان نشان میدهد که اگر یک دودمان سلطنتی به شکل قطعی و با استقرار یک حکومت جایگزین پایدار سرنگون شود، دیگر امکان بازگشت نخواهد داشت. اما در مواردی که حکومت جایگزین دچار ضعف، بیثباتی یا عدم مشروعیت شود، سلطنت همچنان یک نهاد مشروع و قابل بازگشت باقی میماند. بنابراین، سرنگونی یک سلطنت تنها زمانی نهایی است که حکومت جایگزین بتواند مشروعیت لازم را کسب کند.
۳. اصول کلی برای بازگشت سلطنت
۱. اگر حکومت جایگزین پایدار باشد، سلطنت منسوخ میشود.
مثال: ایران پس از ۱۹۷۹، فرانسه پس از ۱۸۷۰، مصر پس از ۱۹۵۲.۲.
۲. اگر حکومت جایگزین ثبات نداشته باشد، سلطنت هنوز مشروعیت دارد و ممکن است بازگردد.
مثال: اسپانیا در ۱۹۷۵، کامبوج در ۱۹۹۳، انگلستان در ۱۶۶۰، فرانسه در ۱۸۱۴.۳.
۳. اگر خاندان سلطنتی همچنان در سیاست و جامعه فعال باشد، احتمال بازگشت بیشتر است.
مثال: سیمئون دوم در بلغارستان (بازگشت به عنوان نخستوزیر)، خوان کارلوس اول در اسپانیا.
۴. اگر یک ایدئولوژی جدید بتواند جانشین سلطنت شود، بازگشت غیرممکن میشود.
مثال: ایران پس از انقلاب اسلامی، شوروی پس از سقوط تزارها.با این تحلیل، اسپانیا و کامبوج به دلیل عدم استقرار کامل حکومت جایگزین، بازگشت سلطنت را تجربه کردند، در حالی که سلطنتهایی مانند پهلوی در ایران، محمدعلی در مصر، و قاجار دیگر امکان بازگشت ندارند زیرا حکومتهای جایگزین ثبات پیدا کردهاند.
۱.۳. بررسی مشروعیت پادشاهی پروس در آلمان و سرنوشت آن
پادشاهی پروس، که از قرن هفدهم تا اوایل قرن بیستم یکی از مهمترین قدرتهای اروپا بود، مشروعیت خود را از طریق سه عامل اصلی به دست آورده بود:
۱. مشروعیت الهی و مسیحیت پروتستان – پادشاهان پروس، بهویژه از خاندان هوهنتسولرن، خود را فرمانروایانی منتخب از سوی خداوند میدانستند.
۲. مشروعیت نظامی و ملیگرایی آلمانی – با فتوحات نظامی و گسترش نفوذ پروس، این کشور به رهبر وحدت آلمان تبدیل شد.
۳. مشروعیت قانونی و مشروطهای – پس از ۱۸۴۸، سلطنت پروس ترکیبی از نظام سلطنتی-مشروطهای و اقتدارگرایی نظامی شد.
۲.۳. پایههای مشروعیت پادشاهی پروس
الف) مشروعیت الهی و دینی
- پادشاهان پروس از دودمان هوهنتسولرن، خود را مدافع پروتستانیسم در برابر کاتولیکهای اروپایی معرفی میکردند.
- فردریک کبیر (۱۷۱۲-۱۷۸۶)، با وجود تمایلات روشنگری، سلطنت خود را به عنوان مأموریتی الهی برای نظم و گسترش تمدن آلمان در نظر میگرفت.
- پس از تشکیل امپراتوری آلمان در ۱۸۷۱، امپراتوران هوهنتسولرن، علاوه بر پادشاه پروس بودن، به عنوان قیصر آلمان نیز حکومت کردند و همچنان مشروعیت خود را از طریق آموزههای مسیحیت پروتستان حفظ نمودند.
ب) مشروعیت ملی و نظامی
- پروس با پیروزی در جنگهای متعدد (مانند جنگهای ناپلئونی، جنگهای وحدت آلمان، و جنگ ۱۸۷۰ با فرانسه) توانست خود را به عنوان رهبر جهان آلمانی تثبیت کند.
- نقش صدراعظم اتو فون بیسمارک در وحدت آلمان (۱۸۷۱)از طریق سیاست “خون و آهن”، سلطنت پروس را در قلب امپراتوری آلمان قرار داد.
- پس از تشکیل امپراتوری آلمان، هوهنتسولرنها نه تنها پادشاه پروس، بلکه امپراتور آلمان نیز بودند، که قدرتشان را دوچندان میکرد.
ج) مشروعیت قانونی و سلطنت مشروطه
-
-
- در انقلابهای ۱۸۴۸، جنبشهای لیبرال خواستار مشروطه شدند، اما فردریک ویلهلم چهارم مقاومت کرد و در نهایت سلطنت اقتدارگرایانه را حفظ نمود.
- در ۱۸۷۱، با تأسیس امپراتوری آلمان، سلطنت پروس در چارچوب یک دولت ملی-امپراتوری با نظامی مشروطه ولی مقتدر قرار گرفت.
۳.۳. سقوط پادشاهی پروس و ارزیابی مشروعیت آن
الف) سرنگونی در سال ۱۹۱۸
- در پایان جنگ جهانی اول (۱۹۱۸)، امپراتور ویلهلم دوم از قدرت کنارهگیری کرد و به هلند تبعید شد.
- انقلاب آلمان ۱۹۱۸-۱۹۱۹ باعث سقوط سلطنت شد و جمهوری وایمار جایگزین آن شد.
- ایالت پروس به عنوان بخشی از جمهوری وایمار باقی ماند، اما جایگاه سلطنتی خود را از دست داد.
ب) ادامه نفوذ پروس در ساختار آلمان (۱۹۱۸-۱۹۴۷)
-
-
- هرچند سلطنت سقوط کرد، اما ساختارهای اداری، نظامی و فرهنگی پروس همچنان بر آلمان اثرگذار بود.
- در دوران نازیها، بسیاری از نخبگان نظامی و اداری پروس در حکومت هیتلر نقش داشتند.
- پس از جنگ جهانی دوم، در ۱۹۴۷، پروس به عنوان یک ایالت رسمی توسط متفقین منحل شد.
۴.۳. آیا مشروعیت سلطنت پروس بهطور کامل از بین رفت؟
طبق اصول مشروعیت الهی، اگر یک سلطنت به صورت کامل سرنگون شود و حکومت جایگزین به ثبات کافی برسد، دیگر بازگشت آن ممکن نیست. اما در مورد پروس، چند نکته کلیدی مطرح است:الف) آیا سرنگونی سلطنت پروس به عنوان خواست الهی تلقی میشود؟
- سرنگونی ویلهلم دوم با قیامی مردمی و شکست نظامی در جنگ جهانی اول همراه بود، اما این سرنگونی بهطور مستقیم توسط یک ایدئولوژی الهی صورت نگرفت، بلکه نتیجه جنگ و نارضایتی مردمی بود.
- از دیدگاه محافظهکاران آلمانی، سرنگونی هوهنتسولرنها نوعی خیانت از سوی نیروهای داخلی و یک تحمیل از سوی متفقین بود.
ب) آیا حکومت جایگزین (جمهوری وایمار و بعدها نازیها) توانست مشروعیت پیدا کند؟
- جمهوری وایمار (۱۹۱۹-۱۹۳۳) هرگز نتوانست ثبات و مشروعیت کاملی ایجاد کند، زیرا با بحرانهای اقتصادی و مخالفتهای داخلی روبرو شد.
- حکومت نازیها (۱۹۳۳-۱۹۴۵) از نظر رسمی، پادشاهی پروس را کاملاً منحل نکرد، اما ایدئولوژی آن کاملاً در تضاد با سلطنت بود.
- پس از جنگ جهانی دوم، دولتهای غربی و شرقی آلمان ساختار پروس را منحل کردند، اما خاندان هوهنتسولرن همچنان به عنوان یک نماد تاریخی باقی ماند.
ج) امکان بازگشت دودمان هوهنتسولرن به سلطنت
-
-
- برخلاف سلطنتهای اسپانیا و کامبوج که به دلیل بیثباتی حکومتهای جایگزین بازگشتند، در آلمان، حکومتهای جایگزین (جمهوری فدرال آلمان و جمهوری دموکراتیک آلمان) به اندازه کافی ثبات پیدا کردند.
- حتی پس از اتحاد آلمان در ۱۹۹۰، بازگشت سلطنت مطرح نشد، زیرا دولت مدرن آلمان بر پایه دموکراسی بنا شده است.
- خاندان هوهنتسولرن همچنان در سیاست و فرهنگ آلمان تأثیرگذار است، اما نه به عنوان یک نهاد حکومتی.
۵.۳. مقایسه با دیگر سلطنتهای بازگشته
-
-
- انگلستان ۱۶۶۰: سرنگونی کرامول نتوانست ثبات ایجاد کند، بنابراین سلطنت بازگشت.
- فرانسه ۱۸۱۴: پس از سقوط ناپلئون، بوربونها بازگشتند، اما بعدها جمهوری جایگزین آن شد.
- اسپانیا ۱۹۷۵: پس از مرگ فرانکو، سلطنت احیا شد زیرا جمهوری ثبات نیافت.
- کامبوج ۱۹۹۳: پس از ناکامی نظامهای جایگزین، سلطنت دوباره برقرار شد.
۶.۳ .آیا پادشاهی پروس همچنان مشروعیت دارد؟
- مشروعیت اولیه سلطنت پروس بر اساس دین، ملیگرایی و اقتدارگرایی بنا شده بود.
- سقوط در ۱۹۱۸، نتیجه ضعف نظامی و انقلاب مردمی بود، اما حکومتهای جایگزین به سرعت تثبیت نشدند.
- در نهایت، پس از جنگ جهانی دوم، دولتهای آلمان مشروعیت جایگزین را به دست آوردند و زمینه برای بازگشت سلطنت از بین رفت.
پس از انحلال رسمی پروس در ۱۹۴۷ و استقرار جمهوری مدرن، مشروعیت سلطنت پروس از بین رفته است و امکان بازگشت آن غیرممکن به نظر میرسد.
۴. تحلیل دودمانهای پادشاهی مزدایی و باستانی ایران و مقایسه با سلطنتهای ابراهیمی در جهان امروز
۱.۴. مبانی مشروعیت پادشاهی در ایران باستان
در نظام سلطنتی ایران باستان، مشروعیت پادشاهان نهتنها بر اساس فرمانروایی الهی، بلکه بر اساس مفهوم “فرهمندی” (Xᵛarənah/خُوَرْنَه) تعیین میشد. این مشروعیت با سلطنتهای ابراهیمی که اساس قدرت را بر مبنای پیمان الهی و اراده مستقیم خداوند در انتخاب یک پادشاه قرار میدهند، تفاوت داشت.
– مفهوم “فرهمندی” در ایران باستان:
-
-
-
- فرهمندی نوعی “نور الهی” یا “تقدس ویژه” بود که از سوی اهورامزدا (خدای زرتشتیان) به پادشاه عطا میشد.
- برخلاف نظامهای ابراهیمی که سلطنت را با یک خط خونی خاص پیوند میدادند، فرهمندی قابل انتقال بود؛ یعنی اگر یک پادشاه شکست میخورد و دیگری حکومت را به دست میگرفت، فرهمندی میتوانست به دودمان جدید منتقل شود.
- این ویژگی سبب میشد که حتی حاکمان جدیدی که ایران را فتح میکردند (مانند سلوکیان، اشکانیان، یا اعراب مسلمان)، برای کسب مشروعیت، به سنتهای ایرانی روی آورند و خود را ادامهدهندهی “فرهمندی” معرفی کنند.
۲.۴ .تفاوت با مشروعیت الهی در پادشاهیهای ابراهیمی:
- در نظامهای ابراهیمی، مشروعیت سلطنت بر اساس یک “عهد الهی” است که یا به یک شخص یا یک دودمان خاص (مثلاً داوودیان در یهودیت، خلفای راشدین در اسلام، یا پادشاهان مسیحی مانند بوربونها) اعطا شده است.
- در مقابل، در نظام مزدایی، اگر یک پادشاه نالایق بود و شکست میخورد، فرهمندی از او گرفته میشد و به فرد جدیدی منتقل میشد، حتی اگر آن فرد از دودمانی کاملاً متفاوت بود.
نتیجه: این انعطافپذیری در مشروعیت، سبب میشد که دودمانهای پادشاهی ایران در مقایسه با سلطنتهای ابراهیمی، از نظر انتقال قدرت پایدارتر و پذیرندهتر باشند.
۳.۴. تحلیل دودمانهای پادشاهی مزدایی و باستانی ایران
الف) هخامنشیان (۵۵۰-۳۳۰ پیش از میلاد)
- مشروعیت: مبتنی بر فرهمندی و تأیید اهورامزدا (نوشتههای داریوش در بیستون به این موضوع اشاره دارند).
- ویژگی منحصر به فرد: هخامنشیان خود را “شاهنشاه” مینامیدند، به این معنا که نهتنها بر یک سرزمین، بلکه بر دیگر پادشاهان حکمرانی میکردند.
- ارزش برای جهان امروز: مفهوم چندفرهنگی و بردباری دینی که در امپراتوری هخامنشی حاکم بود، الگویی برای حکومتهای پادشاهی مدرن است که در دنیای چندفرهنگی امروز به دنبال انسجام ملی هستند.
ب) اشکانیان (۲۴۷ پیش از میلاد – ۲۲۴ میلادی)
- مشروعیت: ترکیبی از فرهمندی ایرانی و مشروعیت قبیلهای اشکانیان.
- ویژگی منحصر به فرد: نظام فدرالیسم شاهزادگان که باعث شد اشکانیان ۴۷۰ سال حکومت کنند.
- ارزش برای جهان امروز: این مدل میتواند الهامبخش سلطنتهای مدرن باشد که به دنبال حفظ قدرت محلی و استقلال نسبی ایالتها در کنار یک پادشاهی مرکزی هستند.
ج) ساسانیان (۲۲۴-۶۵۱ میلادی)
- مشروعیت: مبتنی بر فرهمندی، آیین زرتشتی، و پیوند مستقیم با اهورامزدا.
- ویژگی منحصر به فرد: نظام حکومتی ساسانیان، سلطنت را به عنوان “مأموریت الهی” در برابر نیروهای اهریمنی توصیف میکرد.
ارزش برای جهان امروز: این مدل میتواند الگویی برای پادشاهیهای مدرن باشد که به دنبال حفظ مشروعیت دینی همراه با اصلاحات اجتماعی و حکمرانی کارآمد هستند.
۵. تأثیرپذیری پادشاهیهای ابراهیمی از مدل پادشاهی مزدایی ایران
پادشاهیهای ابراهیمی، بهویژه در اروپا و خاورمیانه، در طول تاریخ از مدل ایرانی تأثیر گرفتهاند. سه نمونه بارز آن عبارتند از:
۱.۵. امپراتوری روم شرقی (بیزانس)
بسیاری از ساختارهای اداری و ایدئولوژیک روم شرقی، از مدل ساسانیان گرفته شده است، بهویژه در زمینه مشروعیت پادشاه و ارتباط او با دین.
-
-
- امپراتوران بیزانس همچون شاهان ساسانی، خود را حاکمانی برگزیده از سوی خداوند معرفی میکردند.
۲.۵. پادشاهیهای مسیحی اروپایی (مانند فرانسه و انگلستان)
پادشاهان فرانسوی و انگلیسی نیز برای حفظ قدرت خود، از مفهوم فرهمندی سلطنتی ایرانی (که در اروپا به “حق الهی پادشاهی” تبدیل شد) استفاده کردند.
۳.۵. خلافت اسلامی و پادشاهیهای مسلمان (مانند عباسیان و عثمانیها)
- خلافت اسلامی، بهویژه در دوران عباسیان، تحت تأثیر سنتهای حکمرانی ساسانی قرار گرفت.
- عثمانیها، که خود را “پادشاهان اسلام” مینامیدند، از مدلهای دیوانسالاری ساسانی برای مدیریت امپراتوری خود استفاده کردند.
-
۶. ارزشهای نظام پادشاهی مزدایی برای سلطنتهای ابراهیمی در جهان امروز
در دوران مدرن، سلطنتهای ابراهیمی میتوانند از ویژگیهای منحصر به فرد پادشاهی ایرانی بهره ببرند:
۱.۶ . پادشاه به عنوان فرهمند، نه صرفاً منتخب خدا
-در نظام مزدایی، پادشاه به دلیل فرهمندی و شایستگی خود مشروعیت دارد، نه صرفاً به دلیل وراثت یا انتخاب الهی.
– این مدل میتواند الگویی برای پادشاهیهای مشروطه مدرن باشد که پادشاه نقش نمادین و فرهنگی دارد.
۶.۲. مشروعیت انتقالپذیر، نه موروثی مطلق
- در پادشاهی ایرانی، اگر یک پادشاه شکست میخورد، فرهمندی به پادشاهی دیگر منتقل میشد.
- این انعطاف میتواند برای اصلاحات در نظامهای سلطنتی ابراهیمی که گاهی گرفتار دودمانهای ناکارآمد میشوند، مفید باشد.
۳.۶. حاکمیت چندفرهنگی و بردباری دینی
در حالی که بسیاری از پادشاهیهای ابراهیمی به حذف مخالفان دینی گرایش داشتهاند، مدل ایرانی تأکید بر بردباری دینی و همزیستی مذاهب داشت.
– این مدل میتواند برای پادشاهی های چندقومیتی مانند بریتانیا و اسپانیا، که در جوامع مدرن با تنوع دینی مواجه هستند، الهامبخش باشد.
۴.۶. مدیریت غیرمتمرکز و حکومت فدرالیستی
– نظام اشکانیان یک مدل پادشاهی غیرمتمرکز و مشارکتی بود.
– این رویکرد میتواند برای کشورهایی مانند عربستان سعودی، که با تنوع قبایل و مذاهب مواجه است، مفید باشد.
۷. برتری نسبی پادشاهی مزدایی به سایر سلطنتها
۱.۷. انعطافپذیری در انتقال مشروعیت
۲.۷. امکان اصلاح سلطنت بدون از دست دادن مشروعیت الهی
۳.۷. سازگاری با چندفرهنگی و تغییرات سیاسی
۴.۷. قابلیت همزیستی با دیگر پادشاهیها و مشروعیتبخشی به آنها
در دنیای مدرن، سلطنتهای ابراهیمی که به دنبال اصلاح و حفظ مشروعیت خود هستند، میتوانند از اصول پادشاهی مزدایی بهره بگیرند، زیرا این مدل یکپارچگی معنوی، سیاسی و فرهنگی را بدون تعصب دینی و بدون وابستگی به یک دودمان خاص فراهم میکند.
۸. چگونه یک شاهنشاه مزدایی میتواند به یک دودمان غیرمزدایی مشروعیت سلطنتی عطا کند؟
۱.۸. پایههای مشروعیت در نظام پادشاهی مزدایی
در سنت پادشاهی ایران باستان، مشروعیت پادشاهی بر مفهوم “فرهمندی” (Xᵛarənah/خُوَرْنَه) استوار بود. برخلاف سلطنتهای ابراهیمی که مشروعیت را از طریق عهد الهی و نصوص مقدس تأیید میکردند، در نظام مزدایی، فرهمندی میتوانست به افراد شایسته و حتی به دودمانهای جدید منتقل شود.
۱. انتقالپذیر بود و وابسته به وراثت خونی مطلق نبود.
۲. به دلیل عملکرد پادشاه، عدالت و شایستگی، حفظ یا از دست داده میشد.
۳. شکست یک شاه به معنای پایان مطلق پادشاهی او نبود، بلکه نشانه از دست دادن فرهمندی بود.
یک شاهنشاه مزدایی میتواند به فردی از یک دودمان دیگر مشروعیت بدهد، حتی اگر آن فرد پیرو دین دیگری باشد، مشروط بر اینکه آن فرد از نظر اخلاقی، سیاسی و نظامی شایستگی لازم را داشته باشد.
در تاریخ ایران باستان و قرون میانه، چندین نمونه وجود دارد که شاهنشاهان ایرانی، به پادشاهان غیرایرانی یا غیرزرتشتی مشروعیت سلطنتی دادهاند.
۳.۸ .سه روش اصلی برای اعطای مشروعیت:
۱. اعطای فرهمندی از طریق آیینهای پادشاهی ایرانی (مثلاً تاجگذاری به سبک ایرانی).
۲. مشروعیتبخشی از طریق پیوند خانوادگی و ازدواج با دودمان ایرانی.
۳. اعطای القاب و نمادهای شاهنشاهی به پادشاهان خارجی به عنوان تأیید پادشاهی آنها.
۹. نمونههای تاریخی از مشروعیتبخشی شاهنشاهان مزدایی به دودمانهای غیرمزدایی
الف) اسکندر مقدونی (۳۳۰ پ.م) – تأیید به عنوان “شاهنشاه ایران“
- اسکندر پس از فتح ایران، برای مشروعیتبخشی به سلطنت خود، لباس شاهنشاهی ایران را پوشید، دربار را به سبک هخامنشیان تنظیم کرد و خود را ادامهدهندهی داریوش سوم معرفی نمود.
- برای جلب حمایت اشراف ایرانی، با رکسانا، دختر یکی از نجیبزادگان ایرانی ازدواج کرد.
- همچنین برای مشروعیتبخشی بیشتر، بسیاری از اشراف ایرانی را در ارتش و حکومت خود نگه داشت.
– نتیجه: شاهنشاه مزدایی (داریوش سوم) اگرچه شکست خورد، اما مشروعیت پادشاهی او به اسکندر منتقل شد، چرا که اسکندر فرهمندی هخامنشی را با جذب اشراف ایرانی و پذیرش سنتهای ایرانی به دست آورد.
ب) مهرداد دوم اشکانی (۱۲۴ پ.م) – اعطای مشروعیت به پادشاه ارمنستان
- شاهنشاه اشکانی مهرداد دوم، برای تحکیم نفوذ ایران در قفقاز، تیگران دوم را به عنوان پادشاه ارمنستان منصوب کرد.
- تیگران برای کسب مشروعیت، خود را تابع شاهنشاه اشکانی معرفی کرد و بسیاری از نمادهای شاهنشاهی ایران را در دربار خود به کار برد.
– نتیجه: مهرداد دوم، به عنوان شاهنشاه مزدایی، پادشاهی ارمنستان را مشروعیت بخشید، حتی با وجود اینکه دین اکثریت ارمنیان زرتشتی نبود.
۱۰. ویژگیهای ارزشمند مشروعیت مزدایی برای سلطنتهای ابراهیمی در جهان امروز
۱.۱۰. مشروعیت فرهمندی انتقالپذیر است، نه صرفاً وراثتی.
برخلاف پادشاهیهای ابراهیمی که تنها به یک دودمان خاص تعلق دارند، مشروعیت مزدایی بر اساس شایستگی و اقتدار اخلاقی انتقالپذیر است.
– این مفهوم میتواند در دنیای مدرن، جایی که بسیاری از پادشاهیها با بحران جانشینی مواجه هستند، مفید باشد.
۲.۱۰. پادشاهی مزدایی میتواند به حکومتهای غیرمزدایی مشروعیت بدهد.
– بر اساس سنتهای ایرانی، اگر یک پادشاه غیرمزدایی، نظم، عدالت و شایستگی نشان دهد، میتواند تحت تأیید شاهنشاه مزدایی به حکومت مشروع دست یابد.
– این رویکرد میتواند در دنیای امروز برای تقویت روابط بین پادشاهیهای مختلف و ایجاد همگرایی فرهنگی مفید باشد.
۳.۱۰ .فرهمندی به تمدن و نه به یک فرد خاص تعلق دارد.
– در حالی که سلطنتهای ابراهیمی بر پایه یک فرد خاص یا خانواده خاص مشروعیت مییابند، در پادشاهی مزدایی، مشروعیت متعلق به یک تمدن و سنت فرهنگی است.
– این میتواند الهامبخش سلطنتهای امروزی برای تأکید بر میراث فرهنگیشان باشد.
۴.۱۰. مدل حکمرانی چندفرهنگی و دیوانسالاری ایرانی میتواند به سایر سلطنتها کمک کند.
بسیاری از سلطنتهای مدرن به دنبال راههایی برای حفظ اتحاد ملی در جوامع چندفرهنگی هستند.
– مدل ایرانی بردباری مذهبی، پذیرش اقوام مختلف، و اداره غیرمتمرکز میتواند برای سلطنتهای ابراهیمی امروز مفید باشد.
۱۱. مشروعیت بخشی با تکیه بر آیین ریشهای(قانون اساسی کوروش بزرگ)
۱.۱۱. بر اساس قانون اساسی شاهنشاهی ایران، پادشاهی مبتنی بر فرهمندی و تأیید الهی است، اما این فرهمندی در چارچوب نظم کیهانی و شایستگی حفظ میشود
بنابراین، یک شاهنشاه مزدایی میتواند بر اساس اصول عدالت، خردمندی و توانایی حکمرانی، مشروعیت سلطنتهای دیگر را به رسمیت بشناسد. این مسئله به ویژه برای سلطنتهای ابراهیمی که در دورههای مختلف با بحران مشروعیت مواجه شدهاند، میتواند تعیینکننده باشد.
۲.۱۱. بر اساس ساختار دیوانسالاری و مشروعیت تاریخی ایران، شاهنشاه میتواند نقش داور و تأییدکننده مشروعیت را برای دیگر پادشاهان ایفا کند.
همانطور که در گذشته، شاهنشاهان ایران با تأیید یا اعطای نمادهای سلطنتی به حاکمان دیگر، مشروعیت آنها را تضمین میکردند، امروز نیز این نقش میتواند به عنوان یکی از اصول اساسی روابط میان سلطنتهای جهان مدنظر قرار گیرد.
۳.۱۱ . قانون اساسی شاهنشاهی ایران بر پیوند میان میراث فرهنگی و نهاد پادشاهی تأکید دارد
بنابراین، یک شاهنشاه مزدایی میتواند از طریق حفظ، گسترش و انتقال فرهنگ پادشاهی ایرانی، پادشاهیهای دیگر را در تقویت بنیادهای فرهنگیشان یاری دهد. این مسئله به خصوص برای سلطنتهایی که به دنبال حفظ هویت ملی خود در دنیای مدرن هستند، اهمیت دارد.
۴.۱۱ . با توجه به اصول شاهنشاهی ایران، که بر چندفرهنگی بودن و همزیستی ادیان و اقوام تأکید دارد، شاهنشاه مزدایی میتواند الگویی برای سلطنتهای دیگر باشد
در دوران معاصر که سلطنتهای ابراهیمی درگیر چالشهای اجتماعی و تغییرات فرهنگی هستند، استفاده از مدل حکومتداری ایرانی، که تلفیقی از اقتدار شاهنشاهی و پذیرش تنوع فرهنگی است، میتواند راهگشا باشد.
۵.۱۱. بر اساس قانون اساسی شاهنشاهی ایران، شاهنشاه موظف است پاسدار تمدن و هویت ملی باشد
ین اصل میتواند به عنوان معیاری برای تعامل میان پادشاهیهای مختلف در نظر گرفته شود. در این راستا، همکاری میان سلطنتهای جهان بر پایه اصول حکمرانی که در نظام شاهنشاهی ایران تثبیت شده، میتواند به عنوان راهی برای تقویت مشروعیت و ثبات سلطنتها در جهان امروز مدنظر قرار گیرد.